هفته پیش من مش رجب اوستانظر
هرسه کردیم به قصدهمدان عزم سفر
یک اتول شد قسمت ماشد دم دروازه که بود
عین تابوت شکسه،که نه ته داشت نه سر
درب وداغون شده درب عقب ودرب جلو
بسکه افتاده دمردروسط کوه وکمر
بودلاستیک جلوپاره تر ازکفش حقیر
وان دو لاستیک عقب کهنه تر از عهدحجر
شیشه های درش از هردو طرف خردوخمیر
کرده درهرصدوپنجاه قدم یک پنچر
اثرفقرپریشانی وبدبختی ورنج
نقش بسته به پیشانی کاپوت وسپر
شکلش از مادر فولاد زره بدگلتر
عمرش از مادر،مادرزن من افزون تر
نه تشک داشت نه گلگیر نه ترمز نه چراغ
باک بنزین شده سوراخ،ترک خوربده فنر
روبه امیدخداکورشودچشم حسود
لعنت حق به پدرمادرت بد یمن نظر
محمد خرمشاهی با
اندکی تخلیص
.: Weblog Themes By skin98 :.